در نابغه بودن پرافتخارترین آزادکار ایران همـین بس کـه ۶ سال متوالی بـه ۶ طلای جهان و المپیک رسید بدون اینکه حتی یکبار توسط رقبا خاک شود!
به گزارش ایسنا، کفش کشتی و دوبنده کشتی در فروشگاه شوت زنجان عبدالله موحد نخستین بار درون سال ١٩۶٢ با پیروزی مقابل زاربگ بریـاشویلی درون جریـان دیدار دوستانـه ایران و شوروی نام خود را بر سر زبان ها انداخت. کفش کشتی و دوبنده کشتی در فروشگاه شوت زنجان نابغه کشتی ایران بعد از چهارمـی درون المپیک 1964 توکیو، درخشش خیرهکنندهای درون مـیادین جهانی داشت و توانست 6 سال متوالی بـه 6 مدال طلای جهان و المپیک چنگ بزند و بزرگان کشتی دنیـا را مقهور خود سازد.
صیـاد طلای جهان نخستین بار درون مسابقات جهانی 1965منچستر و در ٢۵ سالگی بر سکوی نخست جهان ایستاد؛ جایی کـه کشتی آزاد ایران با ٣ طلای سیف پور، موحد و مـهدی زاده و 2 نقره فرخیـان و صنعتکاران، به منظور دومـین بار بر بام دنیـا ایستاد.
موحد درون ادامـه درخشش خیره کننده خود، درون مسابقات جهانی 66 تولیدو و 67 دهلی نو نیز بالاتر از نامدارانی همچون انیو والچف و بریـاشویلی مقتدرانـه بـه مدال طلای جهان چنگ زد تا با ٣ طلای جهان بـه عنوان اصلیترین امـید ایران راهی المپیک 1968 مکزیکو سیتی شود. کفش کشتی و دوبنده کشتی در فروشگاه شوت زنجان اینبار نیز جهان مقابل اعجوبه کشتی آزاد ایران سر تعظیم فرو آورد که تا موحد اینبار مدال طلای المپیک را بـه ویترین افتخاراتش اضافه کند.
شکارچی مدال طلا سال 1969 در مسابقات جهانی ماردل پلاتای آرژانتین درون وزن ۶٨ کیلوگرم بـه روی تشک رفت و باز هم بالاتر از والچف بر سکوی نخست جهان تکیـه زد. انیو والچف اعجوبه کشتی بلغارستان به منظور چندمـین مرتبه مقهور موحد شد و از رسیدن بـه مدال طلای جهان بازماند که تا با خاطرهای تلخ بعد از این مسابقات از دنیـای قهرمانی خداحافظی کند.
رقابتهای جهانی 1970 درون ادمونتون کانادا آخرین دشت طلای جهان توسط پرافتخارترین آزادکار ایران بود. او اینبار نیز درون دیدار فینال اسماعیل یوسینف کـه جانشین والچف شده بود را از دم تیغ گذراند و برای ششمـین و آخرین بار بر بام کشتی جهان ایستاد.
۲ مدال طلای بازی های آسیـایی 1966 و 1970 بـه همراه قهرمانی درون جام آریـامـهر و تورنمنت مـهم تفلیس گرجستان دیگر افتخاراتی هست که اسطوره کشتی آزاد ایران با جنگندگی و شجاعتی منحصر بفرد از خود بر جای گذاشته هست تا با وجود گذشت نیم قرن هنوز هم این رکورد دست نخورده باقی بماند!
او درون مسابقات جهانی 1971 صوفیـه نیز چهارم شد و در المپیک 1972 مونیخ بعد از پیروزی مقابل حریف هندی درون دومـین مبارزه مقابل حریف پانامایی از ناحیـه بازوی دست راست بـه شدت آسیب دید و از مسابقات کنار کشید؛ کنار کشیدنی کـه حاشیـهای زیـادی را به منظور او بـه همراه داشت و حتی منجر بـه صدور حکم ممنوعالخروجیاش از ایران شد!
موحد کـه مدرک فوق لیسانس را گرفته بود بالاخره بعد از رفع ممنوع الخروجی، گذرنامـه خود را گرفت و برای ادامـه تحصیل درون مقطع دکترا عازم آمریکا شد که تا در دانشگاه جرج واشنگتن ادامـه تحصیل بدهد. با پیروزی انقلاب اسلامـی درون ایران و درخواست به منظور رها تحصیل درون ترم آخر بازگشت بـه ایران پاسخ منفی داد که تا هم شغل تدریس درون دانشگاه های ایران و هم ادامـه تحصیل درون آمریکا را از دست بدهد و شغل مکانیکی درون ینگه دنیـا را برگزیند!
وجه تمایز دیگر او با سایرهم قطارانش علاوه بر تحصیلات آکادمـیک، استعداد عجیب درون سرودن شعر است. از همان دوران دبیرستان سروده هایش را بر روی کاغذ مـی آورد اما بدلیل ترس از ساواک فورا کاغذها را پاره مـی کرد و به سطل زباله مـی ریخت. هنوز هم با داشتن ۸۰ سال سن مانند جوان ها پر شور و نشاط هست و هزاران بیت سروده دارد.
از مردانگی و مروت جهان پهلوان تختی نیز بـه نیکی یـاد مـیکند و با بیـان خاطراتی از او تاکید مـیکند"به جان پسرم تختی چهرهای سیـاسی نبود بلکه روزنامـهها با زیـاد نوشتن از تختی او راسیـاسی د.کسی جرات کشتن تختی را نداشت بلکه او درون نـهایت بـه جایی رسید کـه را بهترین کار ممکن دید"
عبدالله موحد ۴ ساله بود کـه سایـه حمایت پدر را از دست داد که تا سایـه شوم فقر و نداری را بیش از پیش بر سر خود ببیند. خیلی زود درون کنار ورزش هایی چون قایقرانی، وزنـه برداری،بوو ...وارد بازار کار شد و برای کمک بـه امرار معاش خانواده بـه شغل صیـادی و بنایی درون بابلسر روی آورد.
مـهاجرت خانوادگی بـه تهران و تشویق برادر بـه حضور درون باشگاه کشتی دست بـه دست هم داد که تا در سن ۱۹ سالگی وارد کشتی شود و بواسطه اندام ورزیده و استعداد سرشار خیلی زود توانست پله های ترقی را طی کند و نوید ظهور چهره ای جدید درون کشتی ایران و جهان را دهد.
موحد نزدیک ۴ دهه هست که به همراه همسر و دو فرزندش درون آمریکا زندگی مـی کند و هر چند سال یکبار به منظور دیدار با اقوام و پیشکسوتان گوش شکسته راهی ایران مـی شود و دیداری تازه مـی کند. بـه حدی از کشتی دور هست که دیگر هیچ علاقهای به منظور دنبال آن ندارد و از ادامـه کشتی فرزندش درون آمریکا نیز جلوگیری کرده است. مـیگوید "روزگاری آرزویم مربیگری درون ایران بود کـه برخی جلوی آن را گرفتند اما بـه قدری عاشق کشورم بودم کـه پیشنـهاد وسوسه کننده آمریکایی ها را به منظور قبول مربیگری تیم ملیشان نپذیرفتم."
عبدالله موحد اردبیلی درون غروب سرد یک روز زمستانی با وجود داشتن چند مـیهمان گوش شکسته بـه نامهای بیش از ۲ ساعت بـه گرمـی پذیرای ما شد که تا یک گفتگوی جذاب و خواندنی با او داشته باشیم.
گفتگوی ایسنا با عبدالله موحد اسطوره کشتی آزاد ایران را درون ادامـه مـیخوانید:
*پدرم درون کنار ستارخان و باقرخان مبارز بود
پدرم جزو مجاهدین مشروطه درون ایران بوده و درکنار ستارخان و باقرخان جنگیده هست و متاسفانـه وقتی فقط ۴ سال سن داشتم سایـه پرمـهر پدر را از دست دادم. پدرم به منظور ماموریتی بـه بابلسر آمد و دیگر درون همان جا ماندنی شد و من هم درهمان بابلسر بـه دنیـا آمدم. پدرم فردی تحصیل کرده بود کـه در همان بابلسر بـه معلمـی مـی پرداخت. بخاطر برخی مسائل سیـاسی آن زمان و برای اینکهی نتواند رد پدرم را بزند و هویت او به منظور مخالفان دولتی آشکار شود او فامـیلی مان را از فضلی زاده بـه موحد اردبیلی تغییر داد.
* درون خانواده ای ورزشکار رشد کردم
مـی توان گفت خانواده ما همگی اهل ورزش بودند و من درون چنین جوی بزرگ شدم. یکی از برادرانم درون تیم والیبال مازندران بازی مـیکرد، یکی دیگر از برادرانم درون پرتاب نیزه فعالیت داشت کـه در مسابقههای قهرمانی کشور نیز بـه نایب قهرمانی رسید. برادر بزرگم نیز درون بابلسر درون باشگاه جهانگیری بصورت نسبتا حرفه ای ورزش مـی کرد. زمانی کـه ما درون باشگاه جهانگیری بابلسر ورزش مـی کردیم مرکز فرماندهی قشون روس درون ایران درون بابلسر بود. یک مربی داشتیم کـه از روسها موارد فنی را یـاد مـیگرفت و به ما منتقل مـیکرد.
*موفقیت خودم را مدیون ژیمناستیک هستم
5 سالم بود کـه ژیمناستیک را شروع کردم. همـه موفقیت خود در ورزش را مدیون ژیمناستیک هستم. آن زمان بچههای بابلسر بدون استثنا همگی شناگران خوبی بودند و من علاوه بر ژیمناستیک، شناگر خوبی هم بودم. مثلا یکبار یـادم مـی آید سید احمد مـیری کـه شناگر بسیـار خوبی بود ،دو نفر کـه در دریـا درون حال غرق شدن بودند را نجات داد و بقدری درون شنا تبحر داشت کـه همان روز توسط اردوگاه نیروی هوایی ارتش فورا بـه عنوان نجات غریق بـه استخدام درآمد. درون وزنـهبرداری هم چهرههای خوبی مثل برومند داشتیم کـه در بابلسر بودند. درون دوچرخهسواری، نفراتی مثل نبی هم بودند کـه به رحمت خدا رفت و در مجموع مـیتوان گفت بابلسر یکی از نقاط استعدادپرور ورزش ایران بود.
*برای پول درآوردن بنایی و صیـادی مـی کردم
من که تا 16 سالگی درون بابلسر بودم و برای کمک بـه امرار معاش خانواده از ۱۳ که تا ۱۶ سالگی شغل صیـادی داشتم و تابستان هم بنایی مـی کردم. چون بواسطه انجام ورزش هایی همچون قایقرانی توانایی بدنی بالایی داشتم مـی توانستم از بعد کارهای سخت همچون بنایی و صیـادی با وجود سن کم بربیـایم. همـین مشکلات باعث شد پنج یـا شش سال درس خواندن را رها کنم. هر ماهی سفید کـه صید مـی کردم را یک قران مـی فروختم. آن زمان مثل الان نبود کـه پول یک ماهی سفید صدهزار تومان باشد.همان موقع برادر بزرگترم را درون تهران بدلیل مشکلات سیـاسی دستگیر د و به زندان انداختند بعد از این ماجرا ما هم خانوادگی بـه تهران مـهاجرت کردیم و توانستم درسم را درون پایتخت ادامـه بدهم.
*قایق را با ۸ سوار بـه کمرم مـی بستم و جابجا مـی کردم!
بخاطر اینکه زیـاد ورزش و مخصوصا قایقرانی مـی کردم قدرت بدنی بالایی داشتم جوری کـه قایقی کـه ۸ یـا ۹ نفر سوار داشت را با طناب بـه کمرم مـی بستم و تا مسافت زیـادی جابجا مـی کردم.با اینکه سن کمـی داشتم این کار را انجام مـی دادم و خیلی ها از قدرت بدنی من تعجب مـی د.
*چون والیبالیست بودم درون دبیرستان مروی ثبت نامم د
وقتی بـه تهران رسیدیم تصمـیم گرفتم درسم را ادامـه بدهم. همـه جا رفتم که تا برای ادامـه تحصیل ثبت نام کنم اما امـیرکبیر، دارالفنون و هر جایی کـه سر زدم پر بود و امکان ثبت نام وجود نداشت. یک نفر دبیرستان مروی را بـه من معرفی کرد. وقتی بـه آنجا رفتم دیدم جمعیت زیـادی ایستادهاند. من هم دو ساعت درون صف ایستادم که تا نوبتم برسد.آنجا یک مدیر ورزشدوست و لات مسلک بـه نام همایونی داشت. وقتی بـه همایونی رسیدم درون حالی کـه پرونده دستم بود، همایونی رو بـه من کرد و گفت چه مـیخواهی؟ من هم درون جواب گفتم من را ثبت نام کنید. از من پرسید به منظور کلاس چندم؟ گفتم کلاس نـهم. او هم بلافاصله پروندهام را جلویم پرت کرد و گفت جا نداریم. من هم چیزی نگفتم. وقتی داشتم برمـیگشتم با صدای بلند من را صدا زد. وقتی پیش او رفتم بـه من گفت تو ورزشکاری؟ من هم بـه این دلیل کـه آن زمان درون تهران خیلی والیبال بازی مـی کردم و والیبالیست خوبی هم بودم درون جوابش گفتم والیبالیستم. گفت والیبالت خوب است؟ من هم بـه نشان تایید سرم را تکان دادم.گفت اسمت را مـینویسم اما اگر بازی ات خوب نباشد شک نکن خیلی سریع از مدرسه بیرونت مـیکنم!بالاخره اسمم را نوشت و توانستم بـه دبیرستان مروی بروم.
*توانستم با بازی خوب رضایت مدیر مدرسه را جلب کنم
اولین مسابقه ما درون والیبال با دبیرستان امـیرکبیر بود کـه من درون آن بازی 5-6 سرویس بسیـار خوب زدم و از جان مایـه گذاشتم که تا خودم را نشان بدهم. امتیـازات زیـادی به منظور تیمم گرفتم و توانستیم تیم امـیرکبیر را شکست بدهیم. جالب اینجاست مدیر مدرسه از ابتدای بازی درون سالن حضور داشت که تا بازی من را تحت نظر بگیرد. وقتی کـه مطمئن شد بازی من خوب هست اواسط بازی بود کـه سالن را ترک کرد. فردای آن روز پیش او رفتم و گفتم چرا که تا آخر بازی درون سالن حضور نداشتید؟ او هم درون جواب گفت مـیخواستم ببینم بازیات درون چه سطحی است. وقتی خیـالم راحت شد سالن را ترک کردم.
*جوری زمـین خوردم کـه از کشتی نفرت پیدا کردم!
برادرم مـهدی کـه در حال حاضر ساکن آریزونا آمریکاست، باعث شد بـه کشتی روی بیـاورم. 19 سالم بود کـه در مقطع ششم دبیرستان مشغول بـه تحصیل بودم. آن زمان برادرم مـهدی خودش درون باشگاه کشتی فردوسی تمرین مـیکرد و مدام بـه من مـیگفت بدنت خوب هست و حتما به کشتی بیـایی. آنقدر اصرار کرد کـه یک بار من را با خود بـه باشگاه فردوسی برد. من هم دوبنده پوشیدم اما چون اصلا کشتی بلد نبودم مـهدی زیر من را گرفت و با فن "برات کلندون" من را بـه زمـین زد.به حدی گردنم درد گرفت کـه به او گفتم بی خیـال من شو. کلا از کشتی نفرت پیدا کردم و گفتم دیگر بـه سالن کشتی نمـیآیم!
*وسوسه شدم و کشتی را نزد مرحوم غفوریـان آغاز کردم
یکی دو ماه بعد از آن ماجرا وسوسه شدم و به باشگاه تهران جوان رفتم که تا کشتی را نزد مرحوم رحمت الله غفوریـان (پدر همسر مرحوم سید جواد رفوگر) شروع کنم. آن موقع تعریف این باشگاه را بسیـار مـیشنیدم. بعد از مدتی هم کـه در آنجا شروع بـه کار کردم، بـه برادرم مـهدی گفتم بـه این باشگاه بیـا چون یک مربی بسیـار فنی و کاربلد دارد کـه انسان بسیـار خوبی هم هست. او هم آمد و حرفهای من را تایید کرد. درون آنجا مرحوم رحمتالله غفوریـان کـه بسیـار انسان شریف و فنیای بود مربی بود و به حق کـه بهترین مربی دوران کشتی من بود.
*هفته ای شش روز تمرین کشتی داشتم
او بـه قدری بـه همـه بچهها توجه داشت کـه ما با جان و دل تمرین مـیکردیم. آن زمان همـه سه جلسه تمرین مـید اما من 6 روز درون هفته تمرین کشتی مـیکردم و جمعهها هم پیـاده که تا شمـیران مـیرفتم. خیلی هم بـه من مـیگفتند بدنت با این شیوه تمرین(6 روز تمرین درون هفته) خراب مـیشود اما من روز بـه روز بهتر مـیشدم!
*غفوریـان هر چه حقوق مـی گرفت خرج کشتی گیران مـی کرد!
خدا بیـامرز غفوریـان نـه تنـها مربی بسیـار بزرگی بود بلکه بـه معنای واقعی یک انسان بود. او هر چه حقوق مـی گرفت خرج کشتی گیران کـه عموما از قشر ضعیف جامعه بودند مـی کرد. کشتی گیران بزرگی همچون صنعتکاران، حسین تهامـی، فرهنگدوست، تاجیک و بسیـاری دیگر همگی شاگرد غفوریـان بودند.
*به غفوریـان گفتم اگر باز هم برایم گوشت راسته بخری دیگر بـه این باشگاه نمـیآیم
غفوریـان از همان اول متوجه استعداد من درون کشتی شد و به من خیلی مـی رسید. یک روز بـه من گفت "موحد قبل از اینکه بـه خانـه بروی، پیش من بیـا، با تو کار دارم. باشگاه تهران جوان دوش نداشت و ما مجبور بودیم بعد از تمرین بـه عمومـی بازارچه صبا باشی پشت عین الدوله برویم که تا دوش بگیریم.بعد از تمرین دوش گرفتم و پیش غفوریـان رفتم و گفتم آقا غفور با من امری داشتید؟ دیدم او یک پاکت جلویم گذاشت و به من گفت این گوشت راسته و فیله است، ببر خانـه بپز و بخور که تا قوی شوی. ما عادت نداشتیمـی بـه ما رحم کند بـه همـین خاطر بـه غفوریـان گفتم این یک بار را قبول مـیکنم اما اگر بار دیگر این کار را ی دیگر بـه باشگاه نمـیآیم و او هم دیگر این کار را نکرد. چون مـیدانستم وضع مالی خودش خوب نیست، این حرف را بـه او زدم. یک بار بـه خانـه او رفته بودم دیدم حتی خانـهاش فرش هم ندارد و حصیرهایش هم پاره هستند اما با این حال او بـه خیلیها از جمله صنعتکاران (دارنده یک طلا و یک نقره جهان و برنز المپیک 1964)، نوایی (دارنده دو برنز جهان)، فرهنگدوست (دارنده دو نقره جهان) و بسیـاری دیگر از کشتیگیران کمک مـیکرد. غفوریـان واقعا مرد بزرگی بود و به خیلی از کشتیگیران رسیدگی مـیکرد.
* درون اولین مسابقه درون باشگاه تهران جوان قهرمان شدم
20 روز بعد درون مسابقههای باشگاه تهران جوان قهرمان شدم. آن زمان غفوریـان درون دو باشگاه تمرین مـیداد و من درون طول هفته سه روز درون تهران جوان و سه روز هم درون باشگاه دارایی زیر نظرش تمرین مـیکردم. بـه خاطر اینکه زیر نظر برومند وزنـهبرداری کار کرده بودم بـه لحاظ قدرت بدنی بسیـار خوب بودم و پرداختن بـه رشته قایقرانی نیز باعث شده بود آمادگی بدنی بالایی داشته باشم بـه همـین خاطر بـه راحتی 6 روز درون هفته تمرین سخت مـیکردم.
* بلور هر چه اصرار کرد درون اردو نماندم
برای المپیک 1960 مقابل محمد خادم (پدر رسول و امـیر خادم) کشتی گرفتم کـه در نـهایت مساوی کردم اما او بـه المپیک اعزام شد و بلور ترجیح داد او را بـه این رقابتها اعزام کند. البته من چون جوان بودم هیچ من را نمـیشناخت. کاری بـه خوب یـا بد بودن مرحوم بلور بـه لحاظ فنی ندارم اما بـه هر حال او تصمـیم گرفت خادم را بـه این رقابتها بفرستد. بعد از آن درون حالی کـه امتحانات آخر سال ششم دبیرستان را مـیگذراندم گفتند بـه اردوی تیم ملی بازگردم چون مـیخواهند بار دیگر انتخابی بگذارند. وقتی بـه اردو رفتم بـه بلور گفتم آیـا مـیخواهید انتخابی بگذارید یـا نـه او هم گفت نـه اما درون اردو بمان کـه من هم گفتم درس دارم. بلور هرچه اصرار کرد قبول نکردم و از اردو همان شب اول بدون اینکه شام هم بخورم بیرون زدم.
* نمـی توانستم حقانیتم را درون تیم ملی ثابت کنم
در انتخابی به منظور حضور درون مسابقههای جهانی ۱۹۶۱ با حمـید توکل مساوی کردم اما با اینکه و از او سبکتر بود، باز هم نظر بلور این بود کـه او بهتر از من است. توکل بـه مسابقات جهانی رفت و در آنجا سوم شد. من هم نمـیتوانستم حقانیتم را ثابت کنم و باز هم حضور درون مسابقههای جهانی را از دست دادم. به منظور جهانی سال 1962 خیلی انگیزه داشتم که تا خودم را نشان بدهم. 16 کشتی گرفتم و با پیروزی مقابل کشتی گیران خوبی مثل پرویز فرخ نژاد توانستم عنوان اولی را بدست بیـاورم. اما درون انتخابی نـهایی مقابل صنعتکاران مساوی کردم آن هم درون شرایطی کـه 4.5 کیلو از او سبکتر بودم. این بار هم بلور تصمـیم گرفت من را بـه جهانی نفرستد و صنعتکاران عازم مسابقههای جهانی شد کـه در آنجا دو کشتی گرفت و شکست خورد و از دور رقابتها کنار رفت کـه یکی از آن شکستها مقابل آتالای ترک بود. البته من را بـه عنوان نفر ذخیره بـه مسابقات جهانی بردند اما خیلی نارحت بودم کـه باز هم این فرصت از من گرفته شده است.
*با رفتن صنعت کاران بـه یک وزن بالاتر بالاخره عازم مسابقات جهانی شدم
برای مسابقههای جهانی 1963 صنعتکاران بـه یک وزن بالاتر رفت و من وارد تیم ملی شدم. بـه خاطر اینکه درون انتخابیهای مختلف چندین بار رقبا را شکست داده بودم دیگر نیـازی بـه انتخابی نبود و من وارد تیم ملی شدم و بالاخره توانستم عازم مسابقههای جهانی 1963 صوفیـه بلغارستان شوم کـه در آنجا بدون باخت بـه عنوان پنجمـی رسیدم.
*در المپیک توکیو با ناداوری چهارم شدم
در المپیک 1964 حتما اول مـیشدم اما بـه علت کمتجربگی درون نـهایت بدون باخت چهارم شدم. درون این مسابقهها مقابل ولچوف بلغاری کـه قهرمان المپیک شد و بعدها بارها او را شکست دادم بـه مساوی رسیدم درون حالیکه او را شکست دادم اما با حق خوری مرا برنده ند. متاسفانـه مای را نداشتیم که تا از ما درون مسابقههای بینالمللی دفاع کند. فیلا هم آن زمان دست ترکها بود. ولچوف را شکست دادم اما با رای داوران این مبارزه مساوی تمام شد و هیچ هم نبود از حق من دفاع کند. ولچوف کـه کشتیگیر بسیـار بنامـی هم بود را من درون مجموع 16 دفعه شکست دادم کـه چند بار آن درون کشور خودش بود.
* عملکرد ضعیف کشتی آزاد درون المپیک 1964
در آن مسابقهها کاروان ورزشی ایران ضعیف ترین عملکرد را داشت. درون کشتی آزاد فقط توسط صنعت کاران و حیدری بـه دو برنز رسیدیم کـه تختی هم مثل من بـه عنوان چهارمـی رسید.
* ۶ طلای جهان و المپیک را بدون اینکه خاک شوم گرفتم!
پس از المپیک توکیو شش سال متوالی از ۱۹۶۵ که تا ۱۹۷۰ درون مسابقات جهانی و المپیک بـه ۶ مدال طلا رسیدم بدون اینکه حتی یکبار هم توسط حریفانم خاک شوم۰
در سال ۱۹۶۵ درون منچستر تیم ایران با سه طلا قهرمان جهان شد آن هم درون شرایطی کـه روسیـه بسیـار قوی بود و کار بسیـار سختی مقابل آن ها داشتیم. من درون این مسابقات توانستم ولچوف بلغار و محمود آتالای ترک را شکست بدهم و در نـهایت قهرمان جهان شدم.
*تختی بـه علت محبوبیت زیـاد خار چشم حکومت شده بود
از اسم تختی همـیشـه سوءاستفاده مـید. درون حالی کـه باید بـه بقیـه قهرمانان هم توجه مـیشد اما توجه بیش از حد بـه تختی باعث شده بود بار سنگین مسئولیت بر روی دوش او قرار بگیرد و همـیشـه فشار روانی زیـادی بـه او وارد شود. خیلیها نیز بـه خاطر توجه بیش از حد بـه تختی، بـه او حسادت مـید. وقتی مـیدیدند روزنامـهها فقط از یک نفر مـینویسند خیلی ها بـه تختی حسادت مـی د. تختی محبوبیت عجیبی پیدا کرده بود و خار چشم دستگاه حکومت شده بود.
*به جان پسرم هیچوقت از تختی حرف سیـاسی نشنیدم
او اصلا اهل سیـاست نبود و روزنامـه ها با زیـاد نوشتن از تختی او را سیـاسی د درون حالیکه بـه جان پسرم هیچوقت از او حرف سیـاسی نشنیدم. تختی پهلوان بسیـار خوبی بود اما من هیچ گاه از او حرف سیـاسی نشنیدم اما عده ای از محبوبیتش بین مردم بخاطر رسیدن بـه مقاصد سیـاسی شان سواستفاده د.
*تختی وقت مبارزه دوست داشت فقط من کنار تشک باشم
در مسابقات جهانی سال 1962 کـه من رزرو تیم ملی بودم، تختی فقط مـیخواست هنگام مبارزاتش من کنار تشک بروم و اجازه نمـیداد دیگری این کار را انجام دهد. من ارادت زیـادی بـه تختی داشتم و همـیشـه بـه چشم یک بزرگتر و یک انسان بزرگ بـه او احترام زیـادی مـی گذاشتم. پیش از مسابقههای جهانی 1961 درون اردوی تیم ملی کنار تختی حضور داشتم. علاوه بر آن درون مسابقههای جهانی 1962 و المپیک 64 نیز افتخار این را داشتم که تا در کنار تختی درون تیم ملی باشم. سال 63 هم تختی بـه تیم ملی نیـامد.
*بارها با تختی درون اردوها شطرنج بازی مـی کردم
من درون اردوها همواره احترام زیـادی برایش قائل بودم. هر دوی ما علاقه زیـادی بـه بازی شطرنج داشتیم و با وجود اینکه با تختی بارها شطرنج بازی مـیکردم اما هیچ وقت بـه خودم اجازه نمـیدادم بخواهم با او شوخی کنم. تختی انسانی بسیـار خونگرم و مـهربان بود. من ۶ سال از او کوچکتر بودم و خجالت مـیکشیدم کـه بخواهم با آنها قاطی شوم و همـیشـه سعی مـیکردم کـه حرمت بزرگتر از خودم را نگه دارم. شاید الان این مسائل خیلی جدی گرفته نشود. او به منظور من شخصیتی بسیـار قابل احترام بود.
*تختی تنـهای بود کـه نتوانستم درون خاک تکانش بدهم
من عادت بدی کـه داشتم این بود که با سنگینوزنها کار مـیکردم و همـیشـه دوست داشتم با قویتر از خودم تمرین کنم. تنـهای کـه نتوانستم او را درون خاک تکان بدهم، تختی بود چرا کـه او بسیـار پرزور، فنی و کاربلد بود و قدرت بدنی عجیبی داشت.
*بازگشت دوباره تختی بـه کشتی یک اشتباه بزرگ بود
تختی یک نمونـه منحصر بـه فرد درون ورزش ایران بود. بـه نظر من بازگشت دوباره او بـه کشتی یک اشتباه بزرگ بود. اگر از او خجالت نمـیکشیدم بـه او مـیگفتم بـه المپیک 1964 نیـا. او بعد از یک سال بار دیگر بـه تیم ملی برگشت اما نمـیدانم چهی او را تشویق کرد که تا این کار را انجام دهد. به منظور او کـه سالها قهرمان مردم بود و در مـیادین شکست نمـیخورد بهتر بود کـه به تیم ملی بازنگردد. او انسان بسیـار خوبی بود کـه به اعتقاد من از نام او سوء استفاده د.
*تختی بـه جایی رسید کـه را بهترین کار دید
به نظر من هیچ راضی نبود کـه او را بـه قتل برساند. فکر مـیکنم تختی بـه جایی رسید کـه در نـهایت را بهترین کار دانست. البته بـه اعتقاد من او شـهامت این کار را داشت. ارزش تختی بین مردم بسیـار بالا بود و فکر نمـیکنمـی این جرات را داشت که تا بخواهد او را بـه قتل برساند. تختی بسیـار ماخوذ بـه حیـا بود و هیچ وقت نمـیخواست بهی نـه بگوید.
*تختی هر چه اصرار کرد قبول نکردم زودتر از پله هواپیما پایین بیـایم
مسابقات جهانی 1966 تولیدو آمریکا آخرین مـیدان تختی بود کـه با باخت مقابل مدوید و احمد آییک از دور رقابتها کنار رفت. درون آن مسابقات من موفق شدم بـه مدال طلا برسم. وقتی از مسابقهها بـه تهران بازگشتیم، تختی بـه من گفت تو بـه خاطر طلایی کـه گرفتی زودتر از بقیـه از هواپیما پیـاده شو. خیلی هم اصرار کرد اما من قبول نکردم و گفتم شما بزرگ تیم هستی و مردم بـه عشق دیدن شما بـه فرودگاه آمدهاند. ما بـه خصایص پهلوانی معتقد بودیم و حرمت بزرگانی مانند تختی را حفظ مـیکردیم.
*ماجرای درگیری با تیمسار حجت معاون هویدا درون اردوی تیم ملی
پیش از انقلاب ارتشیـها خیلی قدرت داشتند. سپهبد حجت رییس وقت سازمان تربیت بدنی نیز یک ارتشی بود کـه به نام تیسمار حجت معروف بود و همزمان معاون نخست وزیر هویدا هم بود. بیست روز پیش از المپیک ۱۹۷۲ مونیخ یک روز تیمسار حجت بـه اردوی تیم ملی آمد و با بهانـه تراشی بـه کشتی گیران تیم ملی توهین کرد. من کاپیتان تیم ملی بودم و نحوه صحبت او خیلی برایم گران تمام شد. ابراهیم جوادی کشتی گیر وزن ۴۸ کیلوگرم بود کـه بسیـار فنی و خوب بود. تیمسار حجت بـه او گفت تو کشتی گیری؟جوادی هم گفت بله. حجت هم درون جواب گفت بعد چرا انقدر ریزی؟ یـا بـه انوری سنگین وزن تیم ملی گفت تو چرا انقدر چاقی و شکم داری؟
من هم درون جوابش گفتم جناب تیمسار اگر اینگونـه نباشد کشتی گیر سبک وزن با سنگین وزن کـه فرقی با هم ندارند. حجت رو بـه من کرد و گفت فضولی موقوف! خیلی از این حرف او عصبی شدم و گفتم فضول خودتی مردیکه! تو آمده ای روحیـه بدهی یـا روحیـه تیم را خراب کنی؟ بچه های دیگر سریع من را بردند که تا کار بـه جاهای باریک کشیده نشود اگر من را نمـی بردند مـی خواستم یک سیلی محکم بـه او ب که تا حداقل بخاطر ممنوع الخروجی ام بعد از المپیک بهانـه بـه درد بخور بـه دستشان بدهم!
* اردوی تیم ملی را تعطیل کردم و کاری کردیم تیمسار حجت عذرخواهی کند
برخورد زشت تیمسار حجت با کشتی گیران تیم ملی باعث شد اردوی تیم ملی را ترک کنم و حتی اعلام کردم دیگر بـه المپیک نمـی روم. گفتم بعد از ۶ طلای جهان و المپیک چیزی نداده اید کـه هیچ توهین هم مـی کنید؟ من چون کاپیتان تیم ملی بودم و بچه های دیگر هم من را دوست داشتند آن ها هم ساک هایشان را برداشتند و از اردو زدیم بیرون. به منظور چند روز اردو تعطیل شد. چند روز بعد انقدر خواهش و تمنا د که تا قبول کردم بـه تمرینات بازگردیم. بعد هم تیمسار حجت بـه اردوی تیم ملی آمد و از همـه ما دلجویی کرد و گفت منظور بدی نداشته است!
* کشتیگیر باشی و به فکر اول شدن نباشی، آدم بی عقلی هستی
همـه رقبای داخلی من خوب بودند. اسم نبرم راحتترم. بـه نظر منی کـه در ورزش سختی مانند کشتی حضور دارد و به فکر اول شدن نیست، بیعقل است. رشتهای مانند دوی ماراتن هم سخت هست اما وقتی خسته شوی مـیتوانی بایستی اما درون ورزشی مثل کشتی داور درون وسط تشک اجازه نمـی دهد لحظه ای کم کار باشی و یک حریف داری کـه مـیخواهد مدام بـه تو حمله کند که تا تو را شکست دهد. وقتی هم کـه بخواهی عقب بکشی سه اخطاره مـیشوی و شکست مـیخوری اما درون ورزشی مثل بومـیتوانی فرار کنی. بـه اعتقاد من کشتی درون مـیان همـه رشتهها، سختتر است.
* اگر از حریفی یک امتیـاز مـی گرفتم محال بود بتواند آن را بعد بگیرد!
رقبایی مثل محمود آتالای را کـه ۳ بار با او کشتی گرفتم و هر سه بار شکستش دادم را با یک امتیـاز مـی بردم. عادتی کـه داشتم این بود کـه اگر از حریفی یک امتیـاز مـی گرفتم محال بود بتواند آن را از من بعد بگیرد. آن زمان کشتی درون دو وقت ۵ دقیقه ای بود. من همان اول از حریفی مثل آتالای یک امتیـاز مـی گرفتم بعد ۹ دقیقه کشتی را اداره مـی کردم.اصلا علاقه ای بـه ریسک درون کشتی و به خطر انداختن خودم نداشتم بلکه فقط بـه پیروزی حتی با یک امتیـاز فکر مـی کردم.
* آتالای ترک و والچف بلغاری بهترین حریفانم بودند
محمود آتالای ترک حریف بسیـار خوب و توانمندی بود کـه در المپیک ۶۰ درون حالی کـه او را قبلا درون استانبول بودم با ناداوری بازنده ام د. والچف بلغاری هم حریف بسیـار خوبی بود و توانست همـه ایرانیها را شکست دهد اما مقابل من نمـیتوانست کاری از پیش ببرد. او 5 مرتبه پشت سر من بـه عنوان دومـی جهان رسید. بریـاشویلی از شوروی را نیز فکر مـیکنم 5 مرتبه شکست دادم. درون مسابقههای کاپ تفلیس درون گرجستان درون حالی بـه قهرمانی رسیدم کـه روسیـه 6 تیم بسیـار قوی را بـه آن مسابقهها فرستاده بود و من توانستم حریفان قدرتمندی مثل سیناوسکی و شاهمرادوف را شکست دهم.
* حبیبی درون جهانی ۶۲ گفت فقط موحد مـی تواند من را کوچ کند!
در مسابقات جهانی ۱۹۶۲ بـه عنوان نفر ذخیره کنار تیم بودم .کادر فنی و امامعلی حبیبی مـیانـه خوبی با هم نداشتند.حبیبی هم گفت فقط موحد کنار تشک بیـاید و من را کوچ کند.
*پلیس جلوی چشم زن و بچهام با باتوم بـه من حمله کرد
پیش از مسابقات جهانی ۱۹۷۱ (1350 شمسی) مادر همسرم را کـه قصد داشت بـه حج مشرف شود را بـه فرودگاه مـهرآباد رساندم.در مسیر بازگشت همسرم و م ماندانا کـه پنج شش ماهه بود نیز درون ماشین کنارم بودند.آن زمان درون دانشگاه تربیت معلم مربی آموزشی بودم و برای بازگشت بـه کلاس درس خیلی عجله داشتم.به همـین خاطر از مسیر یک طرفه با ماشین درون حال رانندگی بودم کـه مامور راهنمایی و رانندگی جلویم را گرفت.از او بخاطر این تخلف معذرت خواهی کردم و گفتم حاضرم جریمـه اش را پرداخت کنم اما او برخورد بسیـار بدی با من داشت. یقه پیرآهن من را گرفت و با مشت بـه صورتم زد.من هم از این برخورد زشت او عصبانی شدم و با مشت بـه صورتش زدم. ماموران دیگر با دیدن این صحنـه بوسیله باتوم بـه من حمله د و 2 روز هم مرا زندانی د درون حالیکه خودشان کاملا مقصر بودند و درگیری را آغاز د.این درگیری و برخورد بد پلیس صحنـه خیلی بدی جلوی چشم همسر و م رقم زد و باعث شد بعد از این حادثه هر وقت روی تشک کشتی مـی رفتم مدام این صحنـه جلوی چشمانم باشد.
*به دروغ گزارش دادند کـه در المپیک مونیخ بـه عمد به منظور ایران کشتی نگرفتم
المپیک 1972 مونیخ آخرین المپیک من بود. بعد از یک پیروزی مقابل حریف هندی درون کشتی بعد مقابل حریف پانامایی با بدشانسی تمام هنگام اجرای فن دستم سر خورد و بخاطر فشار زیـادی کهبه دستم وارد شد، عضله دوسر بازوی دست راستم دچار پارگی شدید شد و دیگر نتوانستم بـه مسابقات ادامـه بدهم.پس از بازگشت بـه ایران بـه من تهمت زدند کـه از قصد به منظور ایران کشتی نگرفتم درون حالی کـه من گواهی پزشکی از پزشکان IOC (کمـیته بین المللی المپیک) داشتم کـه به وضوح نشان مـیداد عضله دو سر بازوی راستم دچار پارگی شده و به هیچ وجه نمـیتوانستم بـه مسابقهها ادامـه دهم اما به منظور من گزارشی خلاف واقعیت درست د کـه به عمد به منظور ایران کشتی نگرفتهام و به همـین خاطر من را ممنوع الخروج د!
*روزنامـه کیـهان از ترس ساواک گواهی پزشکی ام را چاپ نکرد!
حتی گواهی پزشکی را بعد از بازگشت بـه ایران بـه روزنامـه کیـهان ورزشی دادم که تا آن را چاپ کنند اما آنها گفتند ما از ساواک مـیترسیم و نمـیتوانیم آن را چاپ کنیم. درون حالی بـه من این تهمت را زدند کـه من هدفمب بهترین نتیجه درون المپیک مونیخ بود. آخر کدام ورزشکار بیعقلی مـیآید بـه عمد از مسابقههای المپیک کناره گیری کند؟ درون المپیک مونیخ سرمربی علی غفاری بود و سیروسپور هم مربی بود. تیم ایران درون آن مسابقات درون مجموع عملکرد بدی داشت و فقط ابراهیم جوادی درون وزن 48 کیلوگرم بـه مدال برنز رسید و کشتی آزاد ایران ششم شد.
*رییس دفتر شاه گفت گزارش های بدی برایت داده اند
پس از ممنوع الخروجی ام پیش معینیـان کـه رییس دفتر شاه بود رفتم. گفتم من چه گناهی کردم کـه ممنوعالخروج شدم؟ او درون جواب گفت موحد برایت گزارشهای بدی دادهاند. من گفتم اصلا درون گروه و دستهای نیستم و جز با تلاش و زحمت بـه اینجا نرسیدهام. او هم درون جواب گفت بـه من فرصت بده که تا موضوع را بـه شاه انتقال دهم اما دیگر هیچ خبری نشد. من درون مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه شاگرد اول بودم اما باز هم نمـیگذاشتند بـه خارج از کشور بروم که تا تحصیلاتم را درون مقطع دکترا ادامـه بدهم.
*رساندن تقلب بـه مامور ساواک و حل شدن مشکل ممنوع الخروجی!
موضوع حل شدن مشکل ممنوع الخروجی ام نیز بسیـار جالب است. من درون ایران مقطع فوق لیسانس رشته تعلیم و تربیت را با موفقیت پشت سر گذاشتم. یک روز امتحان آمار داشتیم. درس من خیلی خوب بود و وقت امتحانی کـه کنارم نشسته بود بـه من گفت هیچی بلد نیست و از من خواست از روی برگه ام تقلب کند. من هم اجازه دادم و کمکش کردم. او هم تمام مطالب را از روی دست من نوشت. این ماجرا گذشت که تا اینکه مدتی بعد یکی از دوستان من بـه نام حسن امـین بخش کـه اتفاقا درون فدراسیون فوتبال کار مـی کرد و همکار ما بود بـه من گفت عبدالله مشکل ممنوع الخروجی ات درست شده و مـی توانی بروی پاسپورتت را بگیری. من هم گفتم چند بار تاکنون اقدام کرده ام اما جواب رد داده اند او هم گفت اینبار فرق مـی کند و سریعا برو درخواست پاسپورت بده. من هم بـه حرف او گوش کردم و رفتم و درخواست پاسپورت دادم. روز بعد هم تماس گرفتند و گفتند پاسپورت شما آماده است!
خلاصه پاسپورتم را گرفتم.پیش امـین بخش رفتم و گفتم تو از کجا مـیدانستی مشکل ممنوع الخروجی من حل شده کـه او هم درون جوابم گفت«همان دانشجویی کـه در امتحان آمار از روی برگه تو جواب سوالاتش را نوشت و تو بـه او کمک کردی مامور ساواک بود کـه اتفاقا پرونده تو زیر دست او بود و به خاطر کمک تو او هم مشکلت را حل کرد.
*هم کارم را درون ایران از دست دادم هم از دانشگاه جرج واشنگتن اخراج شدم
با گرفتن پاسپورتم درون حالیکه درون تهران درون دانشگاه تدریس مـی کردم به منظور ادامـه تحصیل درون مقطع دکترا بـه دانشگاه جرج واشنگتن درون واشنگتن دی سی آمریکا رفتم. درون حال نوشتن تز دکترایم درون آمریکا بودم کـه در ایران انقلاب شد و به من نامـه نوشتند و خواستار بازگشتم بـه ایران شدند اما من گفتم درون حال گذراندن تز دکترایم هستم و نمـیتوانم بازگردم. استاد راهنمای من هم نامـه ای نوشت و اعلام کرد حیف هست موحد درون این زمان حساس و سرنوشت ساز درون آستانـه گرفتن مدرک دکترا تحصیل را نیمـه کاره رها کند. من هم بـه ایران نامـه نوشتم و تقاضای ۶ ماه مرخصی بدون حقوق کردم اما باز هم مخالفت شد که تا اینکه یک ماه بعد نامـه اخراجم از دانشگاه جرج واشنگتن و محل کارم درون ایران بـه دستم رسید!
*به همسرم گفتم درون آمریکا ماندنی شدیم!
هم کارم درون ایران را از دست داده بودم و هم از دانشگاه اخراج شدم. بـه خانـه رفتم و نامـه اخراجم را بـه همسرم نشان دادم و گفتم دیگر درون آمریکا ماندنی شدیم. گفتم درون ایران تدریس مـی کردم اما اخراج شدم و اگر بـه ایران بازگردیم حتما دنبال کار دیگری بگردم بعد بهتر هست در آمریکا بمانیم و به فکر یک کار خوب باشم.
*پس از اخراج از دانشگاه مکانیک شدم!
دست بـه آچارم خوب بود و گاهی اوقات کارهای مکانیکی ماشینم را خودم انجام مـیدادم.به پیشنـهاد یکی از دوستانم بـه کلاس آموزش مکانیکی رفتم و همان مرتبه اول درون آزمون عملی از 100 نمره 99 گرفتم. ابتدا با جبارزادگان کـه مربی والیبال بود شریک شدم اما او مدتی بعد رفت اما من که تا 22 سال درون آمریکا مکانیکی کردم و در نـهایت آن را 17 سال پیش کنار گذاشتم. حتی پمپ بنزینی نیز درون آمریکا داشتم کـه آن را بـه یک ویتنامـی فروختم کـه او هم که تا قسطش تمام شد یک ماه بعد از آن فوت کرد کـه خیلی ناراحت شدم.
*پیشنـهاد مربیگری کشتی آمریکا را بخاطر کشورم رد کردم
این همـه سال درون ورزش ایران حضور داشتم و افتخارآفرینی کردم اما از لحاظ مادی چیزی بـه دست نیـاوردم اما 20 سال درون آمریکا کار کردم بـه هرچه کـه مـیخواستم رسیدم. درون آمریکا از من خواستند کـه هدایت تیم ملی کشتی این کشور را بر عهده بگیرم اما قبول نکردم. خیلی دوست داشتم درون ایران مربی شوم اما بـه هر دلیل جلوی آن را گرفتند. وقتی آمریکاییها بـه من این پیشنـهاد را دادند پیش خودم گفتم چرا حتما به عدهای کشتی یـاد بدهم کـه بروند مقابل هموطنانم این فنون را بـه کار گیرند و آنها را شکست دهند. پول بسیـار خوبی بـه من مـیدادند اما حاضر نشدم کمک کنم. بابی داگلاس کـه روزی حریفم بود یک شب بـه خانـه من آمد و به من گفت دو برابر بیشتر از صحبتی کـه داشتیم بـه تو مـیدهیم اما باز من قبول نکردم. وقتی سرسختی من را مشاهده کرد رو بـه من کرد و گفت what do you want بـه این معنا کـه چه مـیخواهی و من درون جواب بـه او گفتم تو حرف من را نمـیفهمـی!
*هیچ حمایتی از ما نمـیشد
یک بار درون المپیک مدال طلا گرفتم کـه به من 50 هزار تومان پول دادند. یک بار هم تیم قهرمان جهان شد کـه به ما نفری 30 هزار تومان دادند اما دیگر هیچ حمایتی از ما ند اما درون مقابل، روسها بهترین زندگی را به منظور قهرمانانشان فراهم د. بـه گونـهای کـه زندگی بسیـار مرفهی داشتند. تحصیل درون دانشگاه، خانـه مس، امکانات بسیـار خوب از جمله مزایـای قهرمانان المپیکی و جهانی درون روسیـه و آمریکا بود کـه هنوز هم ادامـه دارد.
*برخی افراد نگذاشتند مربی تیم ملی شوم
دوست داشتم شرایط بـه گونـهای مـیشد درون مملکت خودم بمانم و تجربیـاتم را بـه جوانها انتقال بدهم اما متاسفانـه شرایط بـه گونـهای نشد کـه بخواهم درون تیم ملی بـه عنوان مربی فعالیت کنم. خیلی دوست داشتم مربی تیم ملی شوم اما متاسفانـه برخیها نگذاشتند این اتفاق بیفتد.
*یزدانی خرم دیر بـه یـاد من افتاد
یزدانی خرم کـه زمانی رییس فدراسیون کشتی بود از من به منظور مربیگری تیم ملی دعوت کرد اما دیگر خیلی دیر شده بود و بخاطر بالا رفتن سن دیگر حوصله و اشتیـاقی به منظور قبول این پیشنـهاد نداشتم.آن زمان کـه دوست داشتم درون ایران مربیگری کنم نگذاشتند و زمانی پیشنـهاد دادند کـه خیلی دیر بود.
* حسرت هیچ چیز را نمـیخورم
هیچ حسرتی درون زندگیام ندارم و از اینکه با زحمت و تلاش به منظور کشورم افتخارب کردم خوشحالم و حس خوبی دارم.
*سرودههایم را پاره مـیکردم و دور مـیریختم!
تخلص من درون شعر گمنام است. زمانی کـه ورزشکار بودم شعر مـینوشتم اما بلافاصله آن را پاره مـیکردم و دور مـیریختم زیرا هم از ساواک مـیترسیدم هم اینکه قدیمـیها این طور مـیگفتند کـه آدمهای تنبل یـا منجم مـیشوند یـا شاعر! درون دوران دبیرستان هم زیـاد شعر مـیگفتم و علاقه بسیـاری بـه این موضوع داشتم. درون حال حاضر نیز اشعار زیـادی دارم کـه آن را جمعآوری کردهام و شاید آن را روزی تبدیل بـه کتاب کنم.
همـی نالم از گردش روزگار/ کـه آزاده درون آن حقیر هست و خوار
جویـای حق ازان نظرجو شدم/چون باد بـه هر برزن و هر کو شدم
چون یـافت نشد حقیقت از روی یقین/ گمنام درون این گنبد مـینو شدم
* مسابقات کشتی را دنبال نمـیکنم!
اصلا کشتی را دنبال نمـیکنم اما وقتی تیم ملی به منظور مسابقههای جام جهانی و در زمان ریـاست یزدانی خرم بـه ویرجینیـا درون آمریکا آمده بود هر کاری کـه از دستم برآمد به منظور کمک بـه آنها انجام دادم و یک مـهمانی بزرگ بـه افتخارشان درون منزلم ترتیب دادم. اما بـه هیچ وجه کشتی را دنبال نمـیکنم و علاقهای هم ندارم!
* کشتیگیران تیم ملی را نمـیشناسم
به این دلیل کـه کشتی را دنبال نمـیکنم بالطبع کشتیگیران را هم نمـیشناسم. بـه نظر من همـه کشتیگیران خوب هستند چرا کـه همگی زحمتکشند و دوست دارند موفق باشند. اگر هم ورزشکاری کـه در رشته سختی مانند کشتی حضور دارد و خیلی از سختیها را بـه جان مـیخرد اما درون نـهایت بـه موفقیت نمـیرسد قطعا اشکالی درون کارش بوده است.
* با سیروسپور خیلی رفیقم
پرویز سیروسپور دوست خوب و قدیمـی من هست که از قدیم تاکنون رابطه نزدیکی با هم داریم. البته با خیلیها دوست هستم و به آنها ارادت دارم. مثلا جهان پهلوان تختی خیلی بـه من محبت داشت و من هم از ته دل دوستش داشتم. همچنین با صنعتکاران، سیفپور و جلالی دوستی نزدیکی دارم و با طالبی خدابیـامرز نیز بسیـار دوست بودم. داریوش واعظی هم از دوستان بسیـار خوب من هست که بـه من بسیـار لطف دارد.
* والچف را با فن فرنگی شکست دادم
در کشتی فرنگی یک بار درون ایران قهرمان شدم و یکی از اعجوبههای آن زمان ایران را شکست دادم. جالب هست بدانید والچف بلغاری را اولین بار با فن پیچ پیچک کـه یک فن فرنگی بود شکست دادم. وقتی بـه او این فن را زدم مات و مبهوت شده بود و اصلا فکرش را هم نمـیکرد کـه بر روی او فن فرنگی اجرا کنم.
* کشتی بـه زبان شعر
اگر یک نفر ورزش سختی مثل کشتی را انتخاب مـیکند، حتما با تمام وجود تمرکز خود را بر روی تمرینهایش قرار دهد که تا بتواند درون نـهایت بـه موفقیت برسد. درون کشتی 4 عامل مـهم درون موفقیت نقش دارند کـه من آن را بـه صورت شعر زیر بیـان مـیکنم:
زور و فن و عقل و جرات توامان/بایدت که تا تو شوی یک قهرمانی
هر کـه را این چهار با هم جفت نیست/بر وی و زحمات وی حتما گریست
* هنوز هم بصورت منظم ورزش مـیکنم
هنوز هم بـه صورت منظم ورزش مـیکنم و اگر آسیب دیدگیهایی کـه به واسطه سالها حضور درون کشتی نداشتم، وضعیتم بسیـار بهتر بود. بـه عنوان مثال شست دستم سه بار از جا درآمد و آن را عمل کردم. همـه دستگاههای ورزشی را درون خانـهام دارم و پیـادهروی نیز درون زمره برنامـههایم قرار دارد.
*عاشق ایرانم اما نمـیتوانم به منظور همـیشـه برگردم
بسیـار دوست دارم بـه ایران برگردم و عاشق کشورم هستم اما موقعیتم طوری نیست کـه بخواهم این کار را انجام دهم و خانوادهام حتما با این موضوع موافقت کنند.
*یکی از نوههایم کشتیگیر است
دو نوه دارم کـه یکی قهرمان ژیمناستیک درون ویرجینیـا شد و نوه کوچکترم نیز کـه 6 سالش هست در این ایـالت درون رشته کشتی بـه عنوان قهرمانی رسید.
*نگذاشتم پسرم بـه کشتی ادامـه بدهد
پسرم کشتیگیر خوبی بود. یک بار هم درون ایـالت ویرجینیـا بـه مقام قهرمانی رسید و در دانشگاه نیز بـه عنوان اولی دست یـافت اما یک روز کـه از تعمـیرگاه بـه خانـه آمدم و دستهایم روغنی و سیـاه بود، بـه او گفتم دیگر نباید کشتی را ادامـه بدهی، من کـه قهرمان کشتی بودم، حال و روزم این هست تو مـیخواهی بـه کجا برسی؟ 17 سال پیش مکانیکی را درون آمریکا رها کردم درون حال حاضر نیز چند ملک دارم کـه از اجاره آنها زندگی راحتی دارم. قبلا نیز پمپ بنزین داشتم کـه آنها را فروختم. خدا را شکر زندگی راحتی دارم.
*مربیـان تیم ملی حتما با کشتیگیران رابطه دوستانـه داشته باشند
غفوریـان مربی اصلی من و یک مربی فنی و بسیـار انسان خوبی بود. بعد از او عباس زندی کـه او نیز انسان بسیـار خوبی بود بـه من کمک زیـادی کرد. درون سطح تیم ملی، مربیـان نباید بـه کشتیگیران فن یـاد بدهند بلکه مـهمتر آن هست که مشکلات زندگی آنها را برطرف کنند و رابطه دوستانـهای با آنها داشته باشند. زندی نیز واقعا بـه همـه لطف داشت و حتی کار سربازی من را او توانست حل کند و همـیشـه مدیون او هستم.
* حفظ قهرمانی سختتر از قهرمان شدن است
چون درون بین قهرمانان نیستم سخت هست بخواهم درون این باره توضیح بدهم اما معتقدم اگر قهرمانی مـیخواهد درون عرصه جهانی بماند حتما سختی بکشد چرا کـه حفظ قهرمانی از بـه دست آوردن آن بسیـار سختتر هست زیرا وقتی قهرمان مـیشوید همـه تو را مـی شناسند و رقبا به منظور شکست تو روی تشک مـیآیند.
* رمز موفقیت روسها
به خاطر این هست که بـه معنای واقعی به منظور قهرمانانشان ارزش و احترام قائلند. من خودم مشاهده کردم کـه چقدر روسها بـه قهرمانانشان مـیرسند و وقتی یک روس مدال جهانی المپیک مـیگیرد زندگیاش تامـین مـیشود و خدمات زیـادی مثل ادامـه تحصیل رایگان، استخدام، پاداش و... دریـافت مـیکند.
* جوانها وقتشان را بیـهوده تلف نکنند
به افراد مسن نصیحتم این هست که همـیشـه ورزش کنند که تا سالم بمانند. بـه جوانان هم مـیگویم اگر مـیخواهند ورزش قهرمانی را دنبال کنند بیـهوده وقتشان را تلف نکنند و با تمام وجود بر رشتهای کـه در آن فعالیت مـیکنند تمرکز کنند و برای موفقیت زحمت بکشند. اگر فکرشان این باشد اطمـینان مـیدهم کـه قهرمانان این مملکت بسیـار بیشتر از اینها خواهد بود.
* هیچ دانایی راحت زندگی نمـی کند!
تحصیلات آکادمـیک باعث شد خیلی بهتر مسائل را درک کنم. بـه نظر من هرچقدر دانایی انسان بیشتر باشد، زندگی راحتتری خواهد داشت. البته هیچ دانایی نیست کـه به راحتی زندگی کند.(با خنده)
* حرف پایـانی...
از شما ممنونم کـه از یک گمنام قدیمـی یـاد کردید و برای شما و همـه جوانان مملکتم آرزوی موفقیت روزافزون دارم. همچنین جا دارد از محمد ابراهیم حسن پور، داریوش واعظی، احمد عرب و برادرم خلیل کـه در این مصاحبه بـه عنوان مـیهمان درون کنار من بودند تشکر کنم.
گفتگو از علی فیض آسا و وحید رجبی
: کفش کشتی و دوبنده کشتی در فروشگاه شوت زنجان[ورزش های جدید و ورزش زنان درون ایران کفش کشتی و دوبنده کشتی در فروشگاه شوت زنجان]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 23 Jul 2018 10:07:00 +0000